و اما مشکین سفر به مشکین شهر را به همه توصیه می کنم. شهری با جمعیت 74 هزار نفری که سومین شهر بزرگ اردبیل است(ویکی پدیا). سوق تازه این شهر به جذب توریست و وجود جاذبه های متنوع می تواند سفر لذت بخشی را برای همه رقم بزند. مهم ترین جاذبه گردشگری مشکین شهر پل معلق این شهر است. یک پل با نرده های فلزی و یک پل چوبی با محافظ طنابی. هر چند مجموعه پل معلق با سرگرمی های دیگری در پی کسب رضایت مراجعه کنندگان بود ولی بی نظمی در فروش بلیط و نبود امکانات بانکی واقعا اعصاب خوردکن بود. به نحوی که مراجعه کنندگان پس از پشت سر گذاشتن صفی طولانی با این حرف مواجه می شدند که کارت خوان نداریم برید از عابر بانک پول بگیرید. حالا عابر بانک کجاست اونطرف مجموعه. و صفی از نو برای رسیدن به عابر بانکی که هر وقت بخواهد پول می دهد. و برگشتن به صف اول برای تهیه بلیط. ولی با ورود به پل های معلق کاملا اعصاب خوردی های گذشته فرو می ریزد و برای بعضی با ترس و برای بعضی با هیجان جایگزین می شود. نکته نادلچسب دیگری که در پل وجود داشت این بود که قسمت میانی پل با چند بلوک شیشه ای ساخته شده بود که بر اساس گفته مامور انتظامات پل به دستور نیروی انتظامی برای جلو گیری از ترس بازدیدکنندگان شیشه ها مات و کدر شده بود!!!!!( خدا به داد پل شیشه ای جدید التاسیس اردبیل برسد) 

نکته جالب دیگه که در مجموعه پل معلق مشکین شهر توجه ام را جلب کرد. دکه کتاب فروشی مجموعه بود. دکه ای پر کتاب های کپی و کتاب های قدیمی مستعمل که حتی قیمت بعضی از آنها هنوز در حد 10 12 ریال بود. البته که فروشنده چند صفر بی ارزش به همه اعداد اضافه می کرد.

در مشکین شهر هم مثل بقیه شهر های استان اردبیل با مشکلی رانندگی ناهماهنگ با خودم برخوردم. و الان هم هر چه فکر می کنم نمی توانم با سرعت بالای 130 140 کیلومتر در یک خیابان فرعی خودم را هماهنگ کنم. یا اینکه چراغ راهنمایی فقط برای ماشین های عادی بود و تاکسی ها مستثنی بودند.

آب گرم در مشکین شهر به مجهز بودن آب گرم های سرعین نیست ولی مشکین شهر دارای چشمه های متعددی هست . بر خلاف سرعین که همه از آب گرم گاومیش گلی استفاده می کنند. تقریبا در مشکین شهر هر استخر چشمه خود را دارد و این چشمه ها از لحاظ معدنی نسبت به هم متفاوت هستند.

اقامت نیم روزی ما در شهر مشکین شهر آخرین توقف ما در استان اردبیل بود. با سومین گذر ما از کنارگذر اردیبل و قدم گذاشتن در جاده آستارا قسمت آخر سفر در اردبیل آغاز شد. زمان کم باعث شد از خود شهر اردبیل صرف نظر کنیم و حیران گردنه حیران شویم.

رانندگی در گردنه حیران یکی از لذت بخش ترین تجربه های رانندگی را برای من رقم زد. لذت بردن از مناظر طبیعی، عبور از منطقه صفر مرزی که باعث بکر ماندن طبیعت شده است. و همراهی نسیم خنک با بوی جنگل این فرصت را به ما می داد تا کمی فارغ از های و هوی دنیا با آرامش زمان را سپری کنیم.

نزدیک شدن به آستارا را با تغییر بو می شد فهمید. تغییر از بوی جنگل به بوی دریا. استراحت رانندگان فرصتی شد برای خانم های همراه برای گشت و گذار در بازار آستارا و بعد از آن اجبار کودکان برای ورود به دریا. 

با فرا رسیدن شب قید ساحل گیسوم را زدید و شب را در اسالم به صبح رساندیم. برنامه فردا گشت و گذار در جاده اسالم به خلخال و برگشتن به ساحل گیسوم بود.


+ حال نداشتم بقیه اش رو بنویسم. یه چند وقتی مونده تو پیش نویس ها... فعلا همین تا بعدش