شب، 30 دقیقه بامداد
موتور
ده-بیست -سی
بوی بارون توی هوا بر همه چیز غلبه دارد حتی خاکی که فضا رو گرفته.
چهل
کوچه تموم شده و چیزی که مونده: من، موتور،بوی بارون و یک خیابان طویل و خلوت.
همه چیز از نوع شروع می شود.
ده-بیست-سی-چهل-پنجاه-شصت-هفتاد-هشتاد
تازیانه باد که موهایم را نوازش می کند. و چشمانی که شسته می شود.
نود-صد
سختش است ولی باز با من همراهی می کند.
صد و ده - صد و پانزده - صد و بیست.
تمام توان خود را برای من می گذارد.
و من او را و این لحظات را دوست دارم.
موتور