فقط چند ساعت تا تحویل سال 97 باقی مانده بود. که از ایرانشهر به طرف چابهار حرکت کردیم. گذر از جاده هایی با مناظر طبیعی و بکر لذت خاص خودش را داشت. و اگر قرار بود برای لذت بردن از این طبیعت بکر توقف کنیم. شاید تا پاسی از شب هم به چابهار نمی رسیدیم.
بوی دریا نشان میداد که کم کم به مقصد نزدیک می شویم. در دو راهی چابهار- کنارک به علت نزدیک بودن لحظه سال تحویل تصمیم بر این شد که به جای چابهار به سمت راست پیچیده و ساحل دریای عمان در شهر کنارک اولین جایی باشد که سال 97 را تجربه می کنیم.
البته در ادامه سفر باز هم به کنارک برگشتیم. ولی اینبار فقط در حد یکی دوساعتی فرصت حضور در کنارک را نداشتیم. تقریبا هر کافه در کنار ساحل برای سال تحویل برنامه ویژ ای داشت.اسکله شیلات با فاصله ای که از ساحل داشت. به نظر جای جالبی برای اتراق و تجویل کردن سال جدید می رسید. پس در اولین قدم به آنجا رفتیم ،  در چند دقیقه ای که سال تحویل مانده بود عده ای هنوز مشغول باراندازی بودند و عده ای دیگر در مسجد اسکله مشغول صحبت و مباحثه. جای مناسبی برای اتراق در آنجا پیدا نکردیم برای همین به وضو گرفتن اکتفا کرده و به طرف ساحل های شنی رفتیم. همان جایی که کافه ها برنامه داشتند!
در آخرین دقایق سال 96  هر کسی لب ساحل مشغول به کاری بود، یکی زیر لب دعا می خواند. یکی رو به دریا سجده رفته بود! دیگری داشت آخرین عکس های سلفی سال 96 را می گرفت.چند نفری هم دور خواننده بلوچی جمع شده بودند که به بلوچی آهنگی میخواند.
قطع شدن صدای خواننده و آغاز تیک تاک ساعت و سرانجام شلیک توپ و آغاز سال یک هزار و سیصد و نود و هفت
و بعد مجری دوباره میکرفون را به دست گفت و اولین جمله سال را اینگونه بیان کرد" سال جدید تحویل شد خسته باشید" و باز آهنگ بلوچی و مسافرانی که شدت خوشحالی تحویل سال از خود بی خود، مشغول رقص و پایکوبی بودند و به شدت تعجب مردم محلی برانگیخته شده بود. و کم کم محلی ها دور مجلس گرفته بودند و غریبه ها مجلس را گرم می کردند.

و دوباره حرکت، اینبار به طرف چابهار.

چابهار که بنابر قولی به علت آب و هوای همیشه بهار آن "چهاربهار" یا همان " چابهار" نامیده شده است. واقعا نسبت به بقیه شهر های ساحلی جنوب کشور آب و هوای بسیار مطبوعی داشت. البته زمان سفر هم بی تاثیر نبود. ولی بنابر گفته مطلعین و افراد بومی آب و هوای چابهار همیشه یکنواخت و بهاری است.

بزرگترین جاذبه چابهار بلاشک منطقه آزاد آن است. بازار و پاساژ هایی نورانی و مملو از جنس خارجی و ایرانی خارجی نما که به لطف شب عید تقریبا گران تر از همه ایران بود. که خوشبختانه به علت اینکه زمان زیادی از شب گذشته و خستگی راه بر تنمان نشسته بود از این جاذبه در شب اول صرف نظر کردیم. 
صبح فردا هم گرمای هوا دلیل مناسبی بود که همفسران را از مراجعه به بازار منصرف کنم. در عوض با هماهنگی که با آقایان همراه از قبل انجام شده بود. برنامه بازدید از جاذبه های طبیعی جایگزین بازار شد.
حتما اگر گذرتان به دیار سیستان و بلوچستان خورد جاذبه های طبیعی این استان را فراموش نکنید.
دریاچه صورتی، کوه های میناتوری یا مریخی، دریا با انواع ساحل های شنی و صخره ای و البته تمیز، روستا نیس. مجموعه پرورش گاندو و ....... جاذبه های طبیعی این استان هست.


پ.ن: ننوشتن ادامه سفرنامه سیستان و بلوچستان باعث شده بود که در این چند وقت اگر هر پست دیگری هم به ذهننم خطور می کرد ننویسم تا ملزم بشم برای به پایان رسوندن این سفرنامه.
یکی از بزرگترین حسرت هام هم اینه که باعث شد تمرین های وبلاگ سخن سرا رو انجام ندم