داشتم درس میخوندم خودکار لازم شدم به رفیقم که دو وجب و چهار انگشت از من فاصله داشت گفتم خودکار رو بده اونم سرش تو لپ تاپ بود گفت کار دارم منم نشستم کنارش تا گردن رفتم تو لپ تاپش ، گفتن داری چی کار میکنی گفت بیکارم ول میچرخم ولی من میدونم اون داشت دروغ میگفت یهو گفت بیا فیفا بزنیم منم از خدا خدا خواسته شروع کردم به بازی ساعت 2:30 بامداد از فرت فشار خواب دست از بازی کشیدیم و اینگونه بود که از درس فارغ گشتیم و در بستر گرم خواب را به آغوش کشیدیم