پویش درخواست از «بیان» برای توسعه خدمات «بلاگ»

برای شرکت تو این پویش قصدی نداشتم. شاید اگر یکی دو سال پیش بود طومار بلندی از خدمات رو می نوشتم، ولی الان با فاصله گرفتن از فضای وبلاگ نویسی دلیلی برای اینکار نمی دیدم تا اینکه دیروز آقای صفایی نژاد خبر دادن که مدیر بلاگ خواهان مذاکرات رو در رو شده برای همین من هم یک سری درخواست لیست می کنم.

1- ایجاد امکان دنبال کردن وبلاگ ها و هم چنین نمایش نظرات پاسخ داده شده یک نقطه قوت بیان در این چند سال بود. که من کلی از این دیدن این امکانات ذوق کردم. در راستای همین امکانات اگر قابلیت صدا زدن افراد در نظرات به وجود بیاید، شبکه اجتماعی بیان قوتی بیش از پیش حواهد گرفت.


2- ایجاد هشتک در بلاگ: وجود هشتگ برای پیگیری موضوعی خاص در بلاگ بشیار مفیده ولی خوبه که محدودیت هم داشته باشه که پست های بلاگ نشه تلی از هشتک ها. این امکان در توسعه کلمات کلیدی وبلاگ ها قابل دسترسی هست.

3- چون من از بلاگ به عنوان رسانه نوشتاری استفاده می کنم تا الان مشکلی با فضای اختصاصی بیان نداشتم.


4- وجود برنامه بلاگ تحت سیستم عامل اندروید می تونه قابلیت جذابی باشه. و شاید در رونق بلاگ هم موثر باشد. به هر حال گوشی های هوشمند قسمتی از زندگی افراد شده است. و اگر بیان بتواند مستقل از مرورگر ها به صورت مستقیم با مخاطبان خود در ارتباط باشد خیلی بهتر است.


5- بازتر کردن دست اعضای بلاگ در تغییرات ظاهری وبلاگ. ما همچنان منتظریم که آینده بلاگ سر برسه که " امکان تغییر و شخصی سازی آسانتر قالب‌ها (همراه امکان جابجایی جعبه‌ها) فراهم " بشه ( متن رنگی رو می تونید تو قسمت ویرایش قالب ببینید)، اینها به کنار ما الان در انتخاب فونت هم دستانی بسته داریم.


امیدوارم مواردی که ذکر کردم در جلسه بلاگی ها با بیانی ها مفید باشه

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

سرخ، به سرخی خون

معمولا وقت هایی که تو بلاگ چیزی نمی نویسم و دست و دلم به انتشار پست نمیره، وقایع اطراف فوتبال تنها موضوعی هست که باعث میشه بیام و کمی کی برد فرسایی کنم. (ورژن جدید قلم فرسایی)


الان حس بچه ای دارم که یه بابا داشته که پشتش به این بابا گرم بوده، و هر اتفاقی که می افتاده یه نگاه به باباش می کرده ادامه میداده. به طور حتم این بابا نمی تونسته یه بابای معمولی بوده باشه. حتما تو شرایط سختی که اصلا این بچه انتظارش رو نداشته یه کارهایی که کرده که این بچه دیگه تو همه حال منتظر اقدام دور از انتظار باباشه.

ولی یهو باباهه میره. به بچه هه خبر میدن که دیگه بابا نداری. ولی بچه هه یه پوزخند میزنه و میگه چرت و پرت نگید بابام این همه تو شرایط سخت کنارم بوده حالا بذاره بره. تا خود بابام نگه من قبول ندارم. اصلا هر چی بابام بگه. 

باباهه هم تو این چند وقت با ایما و اشاره میگفته که میخوام برم. ولی بچه دلش خوش به اقدام دور انتظار باباش برای مونده. ولی در آخر باباهه هم گفت دیگه باید بره......

بچه نمیخواد قبول کنه روزایی بی بابایی رو.......
بچه دوست نداره الان طعنه بچه هایی همسایه رو بشنوه که کجاست اون بابایی که پزش رو به ما می دادی.....


ولی آخرش متشکریم برانکو، نه برای اونکه تو روزایی که ته جدول بودیم و امید نداشتیم حرف از قهرمانی زدی، نه برای اینکه سه فصل قهرمان لیگ شدیم اونم نه قهرمانی که معمولی، قهرمانی دلچسب، نه برای رسیدن به فینال آسیا، نه برای کلکسیون جام ها، فقط برای حال خوبی که تو مدت حضورت تو پرسپولیس به ما دادی.


+ ما تو روزای اسف بار مربیگری درخشان پرسپولیسی بودیم، ما تو روزایی که رقیبمون با هر ترفندی که بود جولان می داد پرسپولیسی بودیم. الان هم چه با برانکو چه بی برانکو پرسپولیسی هستیم.

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

به ما نمی رسی

علاقه مندی به یک تیم فوتبال دلایل مختلفی داره.یکی چون همراه با برادرش رفته استادیوم از اون به بعد طرفدار اون تیم شده. یکی دیگه با دیدن التهاب باباش سر دیدن بازی یه تیم به یه تیم علاقه مند شده. شاید هم یکی باشه که سر کل کل تو بچگی رفته و طرفدار تیم رقیب طرف مقابلش شده. ولی من تا اونجایی که یادم میاد. نه برادری داشتم که خوره فوتبال باشه. نه پدری که برای تماشای فوتبال وقت بذاره. نه دوست فوتبالی که کل کل داشته باشیم. من با دیدن بازی تیم های محبوبم از تلویزیون اول منچستری و بعد پرسپولیسی شدم.

از اونجایی که من هنوز به سی سالگی نرسیدم پس آخرین قهرمانی لیورپول رو نباید در ذهن داشته باشم. و چون من از بدو تولد هم منچستری نبودم حتی کری خوانی های لیورپولی ها هم برایم آشنا نبود. طرفداران لیورپول برای من افرادی بودن که معمولا در بحث های فوتبالی در گوشه ای ساکت می نشستند و گاها به عنوان یک فرد بی طرف وارد بحث می شدند و اون هم با تیکه ای از طرف ما به مثابه لگدی بر مرده مواجه بودند. ولی همیشه این افراد برای من قابل احترام بودند چون که هیچ گاه با افول تیم خود سراغ تیم دیگری نرفتند و یک روز طرفدار میلان، رئال، بارسا، دورتمند، منچستر سیتی نشدند. 

این روحیه ثبات لیورپولی ها رو خیلی دوست دارم مخصوصا اینکه الان به ثبات در شعار هم رسیدن و آخر هر فصل میگن :" ایشالا فصل بعد"

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

نقیصه

چه حال باحالیه که بیایی پنل بلاگ رو باز کنی و ببینی که 30 تا ستاره روشن داری. البته یه حال بی حال هم داره که میگه خیلی وقته که به بلاگ سر نزدی و پست های زیادی رو روی هم تل انبار کردی....

نمی دونم چرا وقتی شروع می کنم به پست نویسی آخرش به جای پست وبلاگ یه پست توئیتر یا در بهترین حالت یه پست تلگرامی دارم. باید این نقیصه کوتاه نویسی رو از خودم دور کنم.
۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

فوتبالی

تنها دلیل اینکه با دوست عزیزی که بعد از مدت ها باهم صحبت می کنید فقط فقط در مورد فوتبال و ترکیب تیم و پیش بینی نتیجه حرف بزنی این است که فوتبالی باشی. کارهای خارق العاده فوتبالی ها فقط به این مورد ختم نمی شود. مثلا در شب خواستگاری با همسر خود طی می کنی که اگر فوتبال باشد زندگی تعطیل است و همه چیز می شود تماشای فوتبال.
فوتبالی که باشی تو شب های لیک قهرمانان از قبل از شروع بازی باید با خانواده کلنجار بروی که امشب فوتبال دارد و قرار است تا آخر وقت بیدار باشی و فوتبال ببینی و هر پنج دقیقه یک بار تا زمان بی هوش شدن بقیه این کلنجار را ادامه بدهی.
فوتبالی که باشی موقع گل زدن تیمت و صعود به مرحله بعد برای اینکه مزاحم خواب همسر نشوی باید به صورت بی صدا فریاد بکشی و با دهانی باز جلوی تلویزیون بدوی.
فوتبالی که باشی چند دقیقه آخر بازی مثل کسی که تحت فشار در صف دستشویی ایستاده است باید بالا و پایین بروی و خودت را از شدت استرس چنگ بزنی
فوتبالی که باشی میفهمی فوتبالی بودن یعنی چه

+ پ.ن : دیدن یه منچستر شبیه به منچستر فرگوسن خیلی لذت بخشه. منچستری که متکی به ستاره ها نیست و هیچ وقت از دست از تلاش نمی کشه 
۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

آرشیو

گاه گاهی سر زدن به آرشیو وبلاگ می تونه جالب باشه، یعنی خودت پاشی بری ببینی تو این چند سال تو وبلاگ چی نوشی، سیر فکریت چی بوده چی شده.
امروز اینکار رو کردم
قشنگ تاثیر اتفاق های مهم رو می تونم تو حال و هوای پست هام ببینم.
اون اوایل که کاملا برای دل خودم می نوشتم
بعدش که آدرس وبلاگم پخش شد
بعد تر که فارغ التحصیل شدم.
بعدترش رفتن سرکار
بعدترترش ازدواج

ولی کلا تو همه این برهه های زمانی انتظارات خودم رو برآورده نکرده بودم و همش تو پست ها می نالیدم.

اولین نظر مخاطب های ثابتی که لطف دارن به اینجا و هنوز هم هستند رو پیدا کردم.
دوستایی که دیگه نیستن تو بیان.
عزیزانی که دیگه نمیان اینورا
اونایی که قهر کردن

بالاخره کلی خاطره برام زنده شد. ممنون از بیان و بیانی ها واسه همه این خاطره سازی ها
۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

بریم اونجا که هواش........

توی اتاق، پشت میز کارم نشسته ام. اصلا دست و دلم به کار نمی رود. پلک های چشمم کاملا جیوه ای شده اند و قدرت بالایی میخواهد که بر مغناطیس بین دو پلک فائق بیایم. در ذهنم جزیره ای دور افتاده در وسط آبی دریا تصور می کنم که فقط به اندازه دو درخت نارگیل جا دارد، دو درخت نارگیلی که حد فاصل آنها با یک ننو پر شده، ننو زرد رنگ. و من! و من با یک پیراهن آستین کوتاه گل گلی و شلوارک شش جیب روی آن خوابیده ام. با اینکه برگ های درخت مانع آفتاب هستند ولی باز هم برای محکم کاری کلاه حصیری لبه داری را حائل صورت کرده ام. و آچنان بی وزنم که با نسیم خنکی که از دریا می آید ننو تاب می خورد

در همین افکارم که چشمانم بسته می شود و سرم می خورد روی کی برد الندتذدا دئندتذا




+تا فردا....
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

رومی یا زنگی

1-ایران باز هم از جام ملت ها حذف شد. به اینکه چرا اینطوری با بکش زیرش به نیم نهایی رسیدیم کار ندارم. و کارم با اون دوستانی هست که تا دیروز بعد از ظهر تیم ملی رو در حد عرش بالا برده بودند و می گفتن به غیر از ایران تیمی نیست که در حد و اندازه های قهرمانی باشه. و کیروش رو مثل خدا می پرستیدند ولی با حذف تیم ملی الان به امیر عابدزاده نیمکت نشین هم انتقاد دارند و کیروش رو با خاک یکسان کردند.

آخه فدات شم یا رومی رومی یا زنگی زنگی


2- اگر دندون نهفته دارید برید جراحی کنید و در بیارید، به گفته بعضی از دندون پزشکا که میگن تا درد نگرفته کاری باهاش نداشته باش کاری نداشته باشید. من کاری بهش نداشتم و الان باید تا 26 اسفند درد بکشم و خدا خدا کنم که جراح زودتر وقتش خالی بشه که دندون منو جراحی کنه. به قولی درد دندون خر است


3-همین

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

گاهی

1- گاهی چه زود دیر می شود.
2- گاهی نوشتن چقدر سخت می شود.
3- گاهی زمان برای کتاب خواندن هم کم می شود.
4- گاهی چقدر خوابت بد می شود.

ولی خدا رو شکر فقط گاهی اینجور می شود.
۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی

قصه های ناتمام

دیشب به این فکر می کردم که قصه ای که شروع کردم رو نیمه تموم گذاشتم و دیگه هم دنبالش رو نگرفتم. بعد یه کم که فکر کردم توی وبلاگ هایی که دنبال می کنم از این مدل قصه کم نیست

بد نیست یه چالش قصه های نا تموم درست کنیم و داستان های نیمه کارمون رو تموم کنیم
۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مصطفی فتاحی اردکانی